«ادامه مطلب شب قبل…»
به اینجا رسیده بودم که وقتی به منزل رسیدم تلفن همراهم به صدا درآمد که آقا دزده با اعتماد به نفس فراوان با من تماس گرفت، چون مدارک شناساییم تماماً تو کیف بود تماس گیرنده من را با اسم کوچک یاد کرد و گفت ببخشید ! آقا محسن ؟
گفتم : بله بفرمایید؛ گفت : شما امشب چیزی گم نکردید؟ با خوشحالی تمام با خیال اینکه آقا دزده بعداز اینکه پولهای تو کیف من را برداشته و کیف را به گوشه ای انداخته ، جواب دادم : ببخشید کیفم را پیدا کردید ؟ به من جواب داد : حاضری چقدر خرج کنی تا کیف را دوباره بدست بیاری ؟ من نیز چون مدارک نسبتاً مهم و کاربردی در کیف داشتم در جواب وی گفتم نیاز به فکر کردن و مشورت دارم که به من گفت :فکر پلیس وسط کشیدن رو از ذهنت بیرون کن، که خیلی من شٌک زده شدم چون برای یک لحظه فکر کردم داستان جنایی پیش آمده و خودم از آن بی اطلاع هستم . خلاصه اینکه به من نیم ساعت فرصت داد تا به وی پاسخ بدهم . قبل از قطع ارتباط به دزد نازنین گفتم شما که مبلغی بالغ بر (حالا بماند که مبلغ چقدر بود) از کیف من بدست آوردید که اذعان داشت این پول برای من یک نفر کافیه تا بتونم امشب را سر کنم ولی ما 3 نفر هستیم و این مبلغ کفاف 3 نفر را نخواهد داد و گوشی را قطع کرد. من نیز بعداز کمی فکر کردن و مشورت به این نتیجه رسیدم که …
«ادامه دارد…»